واکسیناسیون بیش از ۱۹ میلیون دام سبک و سنگین در خراسان رضوی پروانه طبابت، پردرخواست‌ترین مجوز کسب‌وکار در خراسان رضوی کاهش قیمت ۱۰ هزار تومانی گوجه‌فرنگی درجه یک در مشهد (۲۳ آبان ۱۴۰۳) آغاز حراج سکه از ساعت ۱۲ امروز (۲۳ آبان ۱۴۰۳) طلا و سکه در مشهد اوج گرفت (۲۳ آبان ۱۴۰۳) | رشد ۳ میلیون تومانی سکه پذیرش حدود ۴۰ شرکت مستقر در خراسان رضوی در بورس و فرابورس استارت افزایش قیمت خودرو‌های خارجی زده شد (۲۳ آبان ۱۴۰۳) وزیر راه: جلسه شورای عالی مسکن به‌زودی برگزار می‌شود قیمت امروز دلار، طلا، سکه و ارز دیجیتال (۲۳ آبان ۱۴۰۳) | دلار وارد کانال ۶۸ هزار تومان شد رشد ۱ تا ۱۱ میلیونی قیمت خودرو‌های داخلی (۲۳ آبان ۱۴۰۳) | شاهین، یک‌میلیاردی شد قیمت ارز دیجیتال در بازار امروز (چهارشنبه، ۲۳ آبان ۱۴۰۳) | بیت‌کوین قیمت ۹۰ هزار دلاری را تجربه کرد تفاوت قیمت دام زنده در تهران و مشهد چقدر است؟ (۲۳ آبان ۱۴۰۳) قیمت دلار نیما از ۵۱ هزار تومان عبور کرد (۲۳ آبان ۱۴۰۳)  جزئیات واردات آیفون‌های مسافری اعلام شد برداشت محصول زعفران خراسان رضوی، امسال بیشتر از پارسال و کمتر از ظرفیت تولید خواهد بود سهام معدن طلای تفتان در بورس عرضه می‌شود خودروسازان از ابتدای سال ۱۴۰۳، حدود ۶ میلیارد دلار ارز گرفتند قیمت امروز میوه و صیفی جات در مشهد (۲۳ آبان ۱۴۰۳) | موز را چند بخریم؟ «نسل زِد» هیچ‌وقت بازنشسته نمی‌شود | نسل جدید چه تأثیری بر بازار کار گذاشته است؟ صف‌آرایی مخالفان و موافقان عرضه خودرو در بورس مصرف گاز به نقطه خطر رسید قیمت بنزین سوپر وارداتی چقدر است؟ (۲۲ آبان ۱۴۰۳) افزایش قیمت نفت سنگین ایران (۲۲ آبان ۱۴۰۳) زمان واریز یارانه نقدی آبان ۱۴۰۳ اعلام شد + جزئیات با ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومان چه موبایل‌هایی بخریم؟ (۲۲ آبان ۱۴۰۳) افزایش ۲۵ درصدی نرخ نان آزادپز در مشهد (۲۲ آبان ۱۴۰۳) درباره قطعی‌های برنامه‌ریزی‌شده برق جدول قطعی برق در تهران و شهرستان‌ها به‌تفکیک مناطق منتشر شد + جزئیات (سه‌شنبه، ۲۲ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

زیستن در مرز باریک کار و زندگی | گفت‌وگو با نخستین بانوی تولیدکننده لوازم جانبی خودرو

  • کد خبر: ۴۸۵۸۷
  • ۱۲ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۳
زیستن در مرز باریک کار و زندگی | گفت‌وگو با نخستین بانوی تولیدکننده لوازم جانبی خودرو
گفت‌وگو با منصوره کریمی، نخستین بانوی اکسسوری خودرو ایران و برنده مسابقه «میدون»، که کارش را از زیرپله‌های خانه‌اش در مشهد شروع کرد.
سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ زمانی منصوره حتی فکرش را هم نمی‌کرد برای خودش یک خودرو داشته باشد، اما آرزویش را محال نمی‌دانست. لباس‌فروشی داشت. اما این شغل راضی‌اش نمی‌کرد و دنبال کار جدیدی بود. حرفه سراجی همان گمشده‌اش بود. اوایل با قیچی و بعضی وسایل عاریه‌ای آشنا و فامیل، شب و روز کار می‌کرد و لوازم جانبی خودرو تولید می‌کرد.
 
منصوره کریمی یک‌تنه جلو رفت و اکنون اولین بانوی اکسسوری خودرو ایران است. خانه‌اش را در دل کارگاه بنا کرده است و از صبح خروس‌خوان تا پاسی از شب کار می‌کند. علاوه بر این، برای حدود ۴۰ نفر به صورت مستقیم و غیرمستقیم اشتغال ایجاد کرده است. منصوره کریمی متولد سال ۶۳ و مشهدی است، همان زنی که چندی پیش به «میدون» دعوت شد، برنامه‌ای که برای معرفی و حمایت از کارآفرینان راه افتاده است.
 
منصوره با اعتمادبه‌نفس و قدرت، از کسب‌و‌کاری که سال ۹۷ شروع کرده بود برای داوران مسابقه گفت تا بتواند ضمن معرفی کار خود، سرمایه‌ای هم برای پیشبرد این شغل به دست بیاورد. در آن برنامه هم برنده شد و هم از یکی از داوران سرمایه‌ای بلاعوض دریافت کرد. حتم دارم خیلی‌هایمان منصوره را تحسین کردیم که از دل نداری‌ها و بدون داشتن سرمایه‌مالی، خودش را به جایی رسانده بود که عنوان تولیدکننده و کارآفرین را یدک می‌کشید.

برای گفتگو با منصوره کریمی به روستای بهار در اطراف مشهد می‌رویم. خانه منصوره درست در دل کارگاهش جا خوش کرده است. به گفته خودش، پیش از این خانه از کارگاه جدا بود و او نمی‌توانست با دخترش زیاد وقت بگذراند. به همین دلیل ترجیح می‌دهد کار و زندگی را در مرز باریکی با هم پیش ببرد.

از بالشتک فضا پرکن خودرو بگیر تا خورجین صندوق، سایه‌بان کاوری، کیف و میز نقاشی کودک، کاور ضدآب پشت صندلی، جاکارتی و جاعینکی، تکیه‌گاه ساعد دست راننده، تخت‌خواب تاشوی خودرو و ... از کالا‌هایی است که در همین کارگاه دویست‌متری تولید می‌شود. کارگران مشغول کارند و جنس‌های تولیدشده در کارتن‌های بسته‌بندی تا نزدیک سقف چیده شده است.
 
در انتهای کارگاه، پله‌های آهنی به اتاقکی نقلی که حکم خانه را دارد راه پیدا کرده است. زیر کرسی به سبک محافل قدیمی مشغول صحبت می‌شویم. محل کار و زندگی او روستای بهار گاز ندارد و بوی تند نفت هم با منصوره و دخترش هم‌خانه است. نفت چشم‌هایمان را می‌سوزاند که او از گذشته‌اش این‌طور تعریف می‌کند: دبیرستان که می‌رفتم، ازدواج کردم. اما از دو سالگی دخترم مسئولیت او به دوش خودم است. دانشگاه رفتم و درس خواندم و دو لیسانس گرفتم به نویسندگی علاقه داشتم و همان زمان‌ها ۲ کتاب هم چاپ کردم. به هر حال، زندگی خرج داشت و درآمد نویسندگی کفاف خرج و مخارج را نمی‌داد. به همین دلیل، نوشتن را کنار گذاشتم و یک مغازه لباس‌فروشی زدم.

 

۵ سال به دنبال شغلی جدید

«لباس‌فروشی داشتم، اما باز هم راضی نمی‌شدم، زیرا همیشه دوست داشتم کاری را شروع کنم که مشابه آن در بازار کم باشد، یعنی کاری که من در آن اولین نفر یا دست‌کم جزو اولین‌ها باشم. حدود ۵ سال دنبال شغلی نو گشتم. به همه جزئیات دقت می‌کردم. برای نمونه، پیوسته با خودم می‌گفتم برای خانه می‌شود هزار و یک جور وسیله خرید و آن را تزیین کرد، اما چرا دکور داخل خودروهایمان این‌قدر ضعیف است؟ این سؤال و جواب‌ها در ذهنم ادامه داشت تا بالأخره رشته سراجی را پیدا کردم، کاری که از آن سررشته‌ای نداشتم و حتی نمی‌دانستم که از پس این کار برمی‌آیم یا نه. سرمایه چندانی هم نداشتم. این کار به مواد اولیه (چرم) نیاز داشت، اما من طرح‌های اولیه را روی پارچه و هر چیزی که در دسترسم بود انجام دادم. یکی از ویژگی‌های من این است که همیشه سعی می‌کنم از کمترین امکانات بیشترین استفاده را ببرم و فکر می‌کنم این موضوع به نداشته‌هایم برمی‌گردد.»
 
منصوره بعد از طراحی‌های اولیه، کار خود را با وامی که به عنوان زن سرپرست خانوار از کمیته امداد دریافت کرده بود شروع کرد. «۸۰ میلیون تومان به من وام دادند. این پول برای شروع کار کم بود. به همین دلیل طلا، خودرو، رهن خانه و خلاصه هرچه داشتم به پول تبدیل کردم و به کار زدم. چند نمونه تولید ابداعی خودم بود و مابقی تولیدات را از روی نمونه‌های خارجی طراحی کردم.»

 

شروع این کار تیری در تاریکی بود

از سختی‌های ورود به کاری که هیچ سررشته‌ای نداشته است می‌پرسم. «ابتدای کار، خیلی‌ها با من مخالفت کردند. خانواده‌ام من را شماتت می‌کردند که چرا می‌خواهم به سراغ کاری سخت بروم. دخترم خیلی مضطرب بود که آیا موفق می‌شوم یا نه. این‌طور بگویم که به راه انداختن این کار تیری در تاریکی بود و ریسک زیادی داشت، اما همیشه با خودم می‌گفتم موفق می‌شوم، چون مردم به صنعت خودرو اهمیت می‌دهند.»

او ادامه می‌دهد: در بازار لوازم جانبی خودرو به یک خانم چندان بها نمی‌دهند. برای نمونه، در تهران، صاحبان این شغل حتی یک منشی یا حسابدار خانم ندارند چه برسد به اینکه یک خانم صاحب این کار باشد. حتی در بازار مشهد مغازه‌دار‌ها به من گفتند جنس‌هایت را بگذار، هر موقع فروش رفت، پولت را می‌دهیم. اما قبول نکردم، چون مواد اولیه را نقد می‌خرم. بعد شنیدم که مغازه‌دار‌ها به یکدیگر گفته بودند از من جنس نخرند تا مجبور شوم کالا‌ها را در مغازه‌هایشان بگذارم. همان ابتدای کار یک نفر در این زمینه به من مشورت داد و گفت کار سختی پیش رو داری، اما سعی کن کارهایت را ثبت کنی به این دلیل که خانم هستی و سرمایه مالی چندانی هم نداری که بخواهی یکدفعه بازار را قبضه کنی.
 
برای ثبت کارهایم پرس‌و‌جو کردم و آن زمان وکیل ۵ میلیون تومان برای ثبت هر کار می‌خواست. به یاد دارم آن موقع، به همان میزان، پولی را برای عمل جراحی‌ام کنار گذاشته بودم. مردد شده بودم که پول را خرج عمل کرده یا برای ثبت کالا‌ها هزینه کنم. آن‌قدر برای کارهایم ذوق داشتم که ترجیح دادم پول را برای ثبت به وکیل بدهم، اما متأسفانه بعد از دریافت پول گفت نمی‌تواند کاری انجام بدهد.

زیستن در مرز باریک کار و زندگی | گفتگو با نخستین بانوی تولیدکننده لوازم جانبی خودرو
 

رنج سفر برای ثبت طرح

منصوره کفش‌های آهنین به پا می‌کند و خودش راهی تهران می‌شود تا رودررو با مسئولی از اداره ثبت اسناد صحبت کند و به او بگوید آن‌قدر پول ندارد که برای ثبت هر کالا به وکیل پول بدهد. اداره ثبت اسناد ابتدا فکر می‌کند که صاحب کار فرد دیگری است و منصوره را به این دلیل که زن سرپرست خانوار است به عنوان پوشش خود و برای کاهش هزینه ثبت معرفی کرده است. طول کشید که مطمئن شدند که او یک شخصیت حقیقی است.
 
«بعد از آن، صفر تا صد کار ثبت را یادم دادند. هر کالا را با ۵۰۰ هزار تومان ثبت می‌کردم. شاید ۵۰ مرتبه برای ثبت کالا‌ها به تهران رفتم، زیرا ثبت اختراع کالا یک کار حرفه‌ای است. در این سفر‌ها خیلی اذیت می‌شدم، زیرا می‌خواستم با کمترین هزینه سفر کنم. خورد و خوراک من در مسیر تهران-مشهد با ساندویچ و خوراکی که از خانه برمی‌داشتم و تنقلاتی که قطار می‌داد می‌گذشت. با همه این سختی‌ها، بالأخره توانستم ۲۰ کار را ثبت کنم و فقط ۳ کالای دیگر را ثبت نکردند.»

 

پول نداشتم، اما امیدوار بودم

«پول نداشتم، اما امیدوار بودم.» این را منصوره در توجیه همه سختی‌هایی که تحمل کرده است می‌گوید و ادامه می‌دهد: در شروع کار به این دلیل که سرمایه چندانی نداشتم، سعی کردم وسایل دست‌دوم خوب، اما با قیمت مناسب بخرم یا اینکه حتی در این کارگاه وسایل گرمایشی نداشتیم. زمستان خیلی سرد بود و کسی نمی‌توانست تحمل کند و سر کار نمی‌آمدند. فقط یک کارگر همراه من کار می‌کرد. یک پیک‌نیک داشتیم که کفاف این کارگاه را نمی‌داد. دست و پاهایم خشک می‌شد و یخ می‌کرد. آن‌قدر از سرما صورتم می‌سوخت و قرمز می‌شد که بعد از کار روی صورتم دستمال نم‌دار می‌گذاشتم. به‌تازگی با مبلغی که داور «میدون» به من دادند، توانستم کمی اوضاع این کارگاه را سر و سامان بدهم و وسایل گرمایشی تهیه کنم.

حالا منصوره به صورت میانگین بین ۵ تا ۱۰ هزار کالا در یک ماه تولید می‌کند، اما با همه سختی‌هایی که پشت سر گذاشته است، خودش را در زمینه فروش موفق نمی‌داند. «اگر از خودم بپرسند، در فروش کالا‌ها به خودم نمره ۱۵ می‌دهم آن هم به این دلیل که توقعم از خودم بالاست. سرمایه نداشتم و مجبور بودم بیشتر کار‌های تولید را خودم انجام بدهم. به همین دلیل در فروش قوی عمل نکردم. حتی یکی از دلایلی که در برنامه «میدون» از من ۵ سکه کسر کردند این بود که همه کار‌ها حتی طراحی سایت را خودم انجام داده بودم، تنها به این دلیل که نمی‌توانستم هزینه‌اش را بپردازم.»

 

به نفع تولیدکننده‌ها کنار کشیدم

«در این مسابقه هم برنده شدم و هم آقای حمیدرضا‌موثقی، یکی از داوران مسابقه مبلغ ۲۶۰ میلیون تومان را بلاعوض به من دادند، اما وامی را که به برنده برنامه داده می‌شد نخواستم به این دلیل که ضامن و سند ملکی برای وام نداشتم. پس به نفع تولیدکننده‌ها و کارآفرینی کنار کشیدم.»
 
منصوره همان‌طور که با ما صحبت می‌کند، حواسش به کارگاه چسبیده به خانه و نیروی کارش هم هست که کارهایشان را انجام دهند. چند زن در کارگاه مشغول کار‌های تولید هستند و چندین نفر دیگر نیز در خانه‌هایشان پای کار‌های این کارگاه می‌نشینند. «در کارگاه، مرحله اول، یعنی مونتاژ، را انجام می‌دهیم و بعد کار را به کارگاه‌های خیاطی می‌سپاریم. با توجه به شیوع ویروس کرونا، تجمع را در کارگاه کمتر کرده‌ایم و بیشتر نیرو‌ها در خانه‌هایشان کار می‌کنند. می‌توان گفت همه خانم‌هایی که با این کارگاه کار می‌کنند بچه کوچک دارند و به عنوان یک مادر می‌دانم که با کار در خانه و مراقبت از فرزندشان آرامش بیشتری دارند. به همین دلیل، سختی را به جان می‌خرم، زیرا اعتقاد دارم کار باید طوری باشد که آدم‌های زیادی از آن درآمد داشته باشند. از شاندیز گرفته تا روستای مهرآباد، بازحوض، سرخس و ... خودم با وانتی که دارم برایشان کار می‌برم، اما بعضی از صاحب‌کار‌ها این ریسک را نمی‌کنند و می‌خواهند کارگر جلو چشمشان باشد.»

 

به پشتکارم نمره ۱۰۰۰ می‌دهم

منصوره همان‌قدر که در زمینه فروش به خودش نمره کمی می‌دهد، در پشتکار به خودش نمره‌ای فراتر از نمره قبولی می‌دهد. «اگر بخواهم به پشتکار خودم نمره بدهم، از ۲۰، هزار می‌دهم. مصداق این پشتکار این است که برای تبلیغ تحقیق کردم که چطور می‌شود در شبکه‌های ملی، آگهی رایگان داشت. متوجه شدم یا باید آگهی مربوط به یک برند ملی باشد یا اینکه بیت مقام معظم رهبری نامه بدهند. از همان روز آن‌قدر نامه فرستادم و پیگیر شدم تا با مقام معظم رهبری دیدار داشتم و بعد از توضیح کارم، ایشان این مجوز را به من دادند. حالا ۵۰ آگهی ملی سی‌ثانیه‌ای دارم که هر زمان بخواهیم، می‌توانیم از آن استفاده کنیم.»

شاید بعضی‌ها کمی که کار و کاسبی‌شان جان بگیرد، دست از کار بکشند و تنها مدیریت کنند، اما منصوره این‌طور نیست. از ۵ صبح تا حدود ۱۲ شب پا‌به‌پای کارگر‌ها کار می‌کند. به قول خودش، گاهی شب‌ها از حجم کار آن‌قدر بی‌رمق می‌شود که روز بعد با آمپول‌های تقویتی سر پا می‌ایستد.

 

راه‌اندازی شهرکی برای کار و زندگی زنان

منصوره مانند خیلی از زنان موفق دیگر، اهداف بزرگ‌تر و روشن‌تری هم در سر دارد که به گفته خودش، سعی می‌کند این اهداف را تصور کند تا از طریق قانون جذب به آن‌ها برسد. «یکی از اهداف اصلی‌ام این است که یک کارخانه در یک شهرک راه بیندازم و آن شهرک مدرسه، خانه و هر چیزی که برای زندگی زنان لازم است داشته باشد. در آن شهرک حتی برای زنان ازکارافتاده هم کاری در نظر گرفته‌ام. از طرف دیگر، به این دلیل که خودم زن سرپرست خانوار هستم، درک می‌کنم که این مادران با چه مشقتی بچه‌هایشان را بزرگ می‌کنند و خودشان با همه مشکلات و چالش‌ها تنها هستند.»
 
منصوره می‌گوید: جامعه ما زنان را خیلی دست‌کم می‌گیرد. برای نمونه، در همین کارگاه، خانمی مشغول به کار است که ۲ برابر یک نیروی کار مرد کارایی دارد. امیدوارم روزی بتوانم با کمک دولت، این شهرک را برای حمایت از زنان سرپرست خانوار راه بیندازم. می‌پرسم تا به حال شده است در این مسیر نا امید شود و کم بیاورد. با جدیتی که در چهره منصوره موج می‌زند، می‌توان حدس زد که حتی با وجود مشکلات پا پس نمی‌کشد. «در این مدت، اتفاق افتاده بود که کم بیاورم. حتی با خودم می‌گفتم: چرا خودم را دردسر دادم؟ باید همان لباس‌فروشی را نگه می‎داشتم. اما این‌ها فقط در حد یک حرف از ذهنم رد می‌شود و دوباره قوی‌تر ادامه می‌دهم. می‌دانم که این کارگاه به کارخانه تبدیل می‌شود. حالا هم سعی می‌کنم دخترم را طوری هدایت کنم که بعد از من، این کار را مدیریت کند.»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->